-
008
جمعه 6 اسفندماه سال 1389 17:56
بهم اینجوری نگاه نکن . منو نریدن ، رنگ پوستم این رنگیه ! ولی خدا می دونه که خونم از تو قرمز تره . اینو وقتی فهمیدم که چارتا از پسر عموهامو جلو چشام سر بریدن . آخ که چه رنگی داشت خونشون . پنداری همه این گل سرخا مدیونشونن . آره اونارم مثل من ریده بودن .
-
007
چهارشنبه 4 اسفندماه سال 1389 19:27
قبل از اینکه بخوام بمیرم ، می تونم برم سر اون مجسمه گندههِ که وسط میدون شهر و یه چیزی بگم به همه آدمای بی خبر که مثل مورچه های کارگر اینور اونور میرن ؟ اگه بهم اجازه بدی که خیلی سپاسگزارتم می شم رفیق ، اگه اجازه ندی هم ، طوری نیست . چون منم چیز خاصی نمی خواستم بگم فقط می خواستم از بالای اون مجسمه بپرم پایین تا یه...
-
006
سهشنبه 3 اسفندماه سال 1389 17:23
ببین رفیق بذار یه رازی رو بهت بگم . دلخور نشو ولی اون سنگی که گرفتی دستتو باید بذاری لای پات ، اونوقته که می تونی کوه ها رَم جا به جا کنی .
-
005
دوشنبه 2 اسفندماه سال 1389 14:31
کی میدونه شاید منم یه روزی بتونم برم اون بالا واستم و همه ی اون خوشگلا که اون پایین دارن هیکلای خیسشونو می جنبونن برام غش و ضعف کنن . من واسه اون روز صبر نمی کنم و همین الان از خونه می زنم بیرون و میرم یکی از اون ظریف مریفاشو دست و پا می کنم و بهش می گم با هر صد دلاری یه بار برام غش کنه . آره اونم یه کم ناز می کنه ولی...
-
004
جمعه 29 بهمنماه سال 1389 19:16
هرکاری کردم نتونستم جلوی خودمو بگیرم. با اینکه زیاد حال نمی کنم راجع به این موضوعات نخ نمای سرکاری حرف بزنم. ولی این یارو که الان داشت عربده می کشید " فلانی و فلانی اعدام باید گردند " می خوام ببینم ؛ بواسیری ، فتخی چیزی یا اتفاقی نمی افته براش ؟ خیلی داشت زور میزد آخه ! گمون نکنم دیشب زنش حسابی سر و ته شو...
-
003
جمعه 29 بهمنماه سال 1389 08:25
بدترین حالت وقتیه که با صدای تلفن از خواب بیدار میشم و بهترین حالت هم وقتیه که با صدای تلفن از خواب بیدار میشم . همه ش بستگی به اون ور خط داره . ولی کلا وقتی دو دستی بالشمو بغل می کنم و دارم باهاش تانگو می رقصم حال نمی کنم یه مزاحم زنگ بزنه حتا اگه "تیا کارر" باشه.
-
002
پنجشنبه 28 بهمنماه سال 1389 10:16
امروز همش به خودم گفتم یادت نره ، یادت نره . صبح که از خونه زدم بیرون و رفتم تو یه کافه نشستم برام فرق نمی کنه کجا باشه چون زیاد با " کافه ی همیشگی " حال نمی کنم. قهوه می خورم ، آره ایتالیایی ، اسپرسو ، لاته ، و هر چی که باشه برام فرق نمی کنه که حتما " همون قهوه ی همیشگی "رو بدم بره پایین . همینجور...
-
001
پنجشنبه 28 بهمنماه سال 1389 08:30
باهاس لنگ ظهر از خواب بیدارم شم و با یه شورت بوکسر برم سر یخچال و یه آبجو تگری واسه خودم باز کنم. باهاس پیام های ظبط شده رو انسرینگ ماشین تلفنو گوش بدم و به همه شون بگم خفه شید. حتا اگه کسی هم پیامی نذاشته باشه که معمولا اینطوریه . بعدشم یه سیگار رول کنم و با تموم وجودم بهش پک زنم. آره این رقص مستونه ی دود و خیلی دوست...