029

دیشب بارون می بارید، از همون بارونا که هیچوقت باهم نرفتیم زیرش. تو همون خیابون شلوغه بودم. دست فروشَ رو که دیدم بغض کردم، یاد دل دلِ خریدن ... ! مستِ مست برگشتم خونه از اون حالا که میدونی . فردا تولدمِ و امشب هیچکس قرار نیست ساعت دوازده بغلم کنه، هیچ کیکی قرار نیست خورده بشه و هیچ بغضی قرار نیست بشکنه . فردا تولدمِ، هیچ اتفاق خاصی قرار نیست بیافته. 

028

من دوست داشتم و تو دوست داشتی ، من می خندیدم و تو می خندیدی ، من می شکستم و تو می شکستی ! اما هیچ وقت " ما " نشدیم . چیزی کم بود ، شاید هم زیاد . 

027

تویِ تک تکِ لحظه هامون، 

تو قدم به قدمِ راه رفتن هامون، 

تو نُت به نُتِ آهنگها و 

تو هر پُکِ سیگاری که باهم کشیدیم  

دوسِت داشتم . 

 

 حالا،

تویِ قطره قطره ی تنهاییم، 

تو پلک به پلکِ بی خوابیم،  

تو فریاد فریادِ تکخونی هام و 

تو هر بغضی که قورت می دم 

دوسِت دارم.  

 

از پشتِ آجر آجرِ این دیوار دوسِت دارم.