تویِ تک تکِ لحظه هامون،
تو قدم به قدمِ راه رفتن هامون،
تو نُت به نُتِ آهنگها و
تو هر پُکِ سیگاری که باهم کشیدیم
دوسِت داشتم .
حالا،
تویِ قطره قطره ی تنهاییم،
تو پلک به پلکِ بی خوابیم،
تو فریاد فریادِ تکخونی هام و
تو هر بغضی که قورت می دم
دوسِت دارم.
از پشتِ آجر آجرِ این دیوار دوسِت دارم.
آخی چه قشنگ نوشتی! بغض کردم
مرسی که میگی.بغض چرا !
خیلی ساده ولی زیبا بود بیشعور جان .. این بلاگ جدیدمه ، باید زودتر می گفتم بت ،زود زود آپ کن می یایم ضایع نشیم .
مرسی الانم خیلی خوبه. از این به بعد بیشتر می نویسم. نبودم.
perfect!amusing!
I appreciate that
از پشت آجر آجر این دیوار دوست داشتن کار خیلی دشواریه...
ولی میچسبه.
آفرین ..
مرسی.
یاد آهنگ دو پنجره ی گوگوش افتادم
مم ! الان حضور ذهن ندارم.
صادقانه بود...
خیلی.
عشق...
هنوز عمق کلمشو درک نکردم
کلمه نیست، باید حسش کنی.
چه تلخ بود این پستت ...
برای خودم تلخ نیست.
یادت ِ هنوز؛مثل ِ من...
آره دیگه اینا رو که آدم یادش نمیره .
دوبار گفتیم تصدق فکر کنم ارسال نشد!
من بدون تصدق هم ارادت دارم.