آره حالم خوبه . آخه چه سوالیه که می پرسی ؟ معلومه ناراحتم ولی خوب میشم . بله رفت . چیز خاصی نگفتیم . بله وسایلش رو هم جمع کرد و برد . من نمی دونم . احتمالا با تاکسی . حالا که نمی تونم بعدا میرم . بله همه چیزشو جمع کرد و برد . دیگه گاهی وقتا نمیشه دیگه . درسته ولی اشتباه بود از اول . نه بالاخره نزدیک پنج سال بود . نه . به کسی فعلا چیزی نگو . آره صبح باید برم . باشه . شب بخیر .
رفت که رفت حالا هر چند سال که بود . از اولشم میان که برن
از اول نمیایم که بریم . از اول نمی دونیم چرا اومدیم.
همه عمر دیر رسیدیم.../
آره رفیق.
کاش تا صبح نشده خودش برگرده :(
نه صبحی در کاره و نه برگشی . زندگی فیلم هندی نیست.
مکالمه های یه طرفه میره رو نروم. ولی هر کی اونور بوده انگار امشب با خیال تخت میخوابه.
شاید راحت بخوابه.
رفتنت اتفاقی بود،که از پشتِ ناگهان اُفتاد؛
این سری استثنا اتفاقی نبود.
پس بالاخره رفت !
آره.
چی شد؟چرا رفت؟
این سوال کلی جواب داره. ولی فعلا یه دیالوگ هست که گفت، یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی بی پایان.
رفتنی میره دیگه
حتا اگه بمونه هم فرقی نداره.
اگه به جاش یکی دیگه بیاد باهاش مشکلی داری ؟؟!!
اصولا نمیشه تا کسی رو ندیدی بگی مشکل داری. ولی اگر منظورت با جایگزین کردن یک نفر جدید. تنهایی رو ترجیح میدم.
گفتم اگر نبینم ات مهر فرامش ام شود
می روی و مقابلی غایب و در تصوری ...
فراموش که نه ولی عادی میشه . بعضی چیزا هیچوقت از ذهن پاک نمیشن.
مونولوگ های برزخی...
مخصوصا اگه مخاطبت خودت باشی.
کاش موقع رفتن درو پشت سرش آروم بسته باشه...
چون وقتی کسی درو آروم ببنده قطعا دیگه بر نمیگرده...
قرار بر برگشتن نیست. آروم بست.
مکالمه های یک طرفه ...
بعضی وقتام یک نفره.
رفتنش بستگی به خودت داره که هی تو ذهنت برش گردونی و خودتو داغون کنی
قراری بر برگشتن نیست . ذهنم فقط خاطرات و بر می گردونه.
تمام ماجرای من
سه واژه شد برای تو
سه واژه جدا جدا
من و...
شب و...
هوای تو...
خوب بود. مرسی.
رفت...
رفت.
لابد ذهنت مشغول رفتنشه که اثرش تا وبلاگت رسیده
طبیعیه.
فلاش بک:من او ما
فعل:من پوچ پوچ
ولی زندگیه من پره از سکانسهای فیلم هندی :(
بالاخره هر اومدی یه رفت هم داره دیگه!
بهتر که برن
همشون!
از این سبک زندگی متنفررررررررررم