مدرسه که می رفتم " خیام " زیاد می خوندم . بعد همون شد که فکر کنم منم می تونم یه چیزایی بنویسم . ولی خیالی بود بس واهی ، بگذریم . اولین چیزی که نوشتم واسه بابام بود ، اون موقع ها رابطه م باهاش خیلی شیکر آب بود . اما نمی دونم چرا انقدر تو اون نوشته دوستش داشتم ، حیف شد ندارمش دیگه . الان اگه یه مو از سرش کم شه می خوام دنیا نباشه .
خیلی ها شبیه نوشته هاشونن که هیچوقت کسی نخونده .
خیلی هام شبیه نوشته هاشون نیستن که همه خوندن .
اما نوشته هات مثل خیامه...یجوری بی قیدی توش هست...نمیدونم شاید اشتباه میکنم...
بی قیدی رو نمی دونم ولی فکر مقایسه ش هم خنده داره . من مؤمنانه دوسش دارم .
منم قبلنا شعر می گفتم . اونم از نوع طنز . ولی الآن دلم می خواد جدی بنویسم . مطالب عمیق و جدی !
خوبه شعر جدی هم میشه نوشت . یعنی باید نوشت.
نوشتن بیرون جهیدن از صف مردگان است.../
آره . ولی بهتره که سنخیتی بین نوشته و نویسنده باشه اگه راجع به خودش می نویسه.
خیلیا هم شبیه نوشته های نوشته نشده ی تو ذهنن!
اونا دیگه نوشته نیست .اونا تفکر بعضی وقتام توهم. ولی حتا اونم بهتره که شبیه باشه .
آخریو خوب اومدی
توکی هستی که بعد از این همه ننوشتن تازه منو می خونی؟!
کسه خاصی نیستم.
درست می گی
واقعا اون رابطه ی معکوس راجع به خیلی ها صدق می کنه
آره .
یعنی به سبک خیام برای پدرتون شعر نوشتین؟!!!!!!
نه گفتم چون خیام میخوندم علاقه مند شدم به نوشتن و فکر کردم می تونم بنویسم که خیالی بود بس واهی . هر عرق خوری که خیام نمیشه .
آها!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خیلی ها هم کلا چیزی نیستن ...
خیلی ها.