روزهای خوبی نیست . اصلن . دیروز موتور ماشین سوخت . میگه من نفهمیدم چی شد و ماشین خاموش شد و چراغ روغن روشن شد . مهم نیست دیگه ، سوخت . نصف پولامو تو کازینو باختم . همیشه ده - دوازده روز مونده به آخر ماه ، پولا تموم میشه . انواع و اقسام پروژه ها ریخته رو سرم . انواع مریضی هام دارن خودشونو رو من تست می کنن . ولی وقتی می بینم خودم اینو نوشتم ، از رو دربایستی خودمم که شده سخت نمی گیرم .
هییییییییییییییییییییییس انقدر غر نزن
هه !
هوم...
اسمایل چیزی نمی گم / خود دانی
گفته بودی همین جورییات همین جورین ما هم همین جوری بهشون نگاه می کنیم
پس دخلی نیس
خوب کاری می کنی . منم بیراه نگفتم .
این روزای بد هم می گذره
اووه ! اینا خوباشه .
هم زمانی پدیده هاس دیگه!
یه روز که با دنده ی کج از خوب بلند میشی از زمین و زمان برات میباره!
پدیده که نه ولی اتفاقات روزمره .
می گذره
همیشه می گذره.
از اولش گفتی تلخ..اما این رو بگم: کسایی که فکر کردن من رو خوب شناختن در اصل اصلا من رو نشناختن!اگه میگی چه ربطی داره کامنت بر میگرد به کامنت طعم درخت مرار!!!
رفیق قدیمی...
شاید یه توهم که میشه از پشت کامپیوتر با خوندن یه چیزایی که میشه توش پر از دروغ یا راست باشه کسی رو شناخت . منم مطمئنن همچین توهمی ندارم . فقط گفتم می خوندمت ، هنوزم همونه ! حالا پیچیده گی موضوع رو درک نمی کنم !
درکت می کنم.منم از بس به همه می گم بی خیال باش وقتی خودم درگیری دارم رودرواسی می کنم و زیاد غصه نمی خورم
تعارف ندارم با کسی .